اسلام در اروپا پیش می رود

دکتر مراد هوفمن، سفیر سابق آلمان در عربستان سعودی که به اسلام گرویده.



دکتر هوفمن، شرح انگیزه های خود از گرویدن به اسلام را دشوار می داند و چون ابو حامد غزالی، معتقد است که کشف راز و ارزیابی تحول فکر آسان نیست. هوفمن نویسنده را به مطالعه کتابش «راه به سوی مکه» فرا می خواند که به تفصیل جزئیات مسلمان شدنش را در آن آورده است. هوفمن، پذیرش اسلام را در اثر نوری می داند که خدا در دلش افکنده است. نخستین جرقه های آشنایی او با اسلام، در جریان مأموریت سیاسی وی در الجزایر، در سمت کنسول سفارت آلمان در این کشور، در سال های پیش از استقلال و زمان مبارزات ملت مسلمان الجزایر اتفاق افتاد.

هوفمن که اکنون در لباس متفکر مسلمان، در مجامع و کنگره های فکری ـ دینی و بین الادیانی مشارکت جدی دارد، ایمان خود را به اسلام، از شک در آموزه های مذهب کاتولیک آغاز کرد: «من به دیانت کاتولیک، درایت و معرفتی تام داشتم و به تعبیر دقیق تر از درون با این دین آشنا بودم؛ ولی در همان حال شبهه های فراوانی نیز نسبت به آموزه های آن داشتم... به رغم آنکه فلسفه لودویک ویتگنشتاین را بسیار می پسندیدم؛ ولی بر اینکه هیچ دلیلی بر نفی وجود خدا ثابت نشده، یقینی تام داشتم. پس از حل مسئله اصل وجود خدا در خود درباره ماهیت ارتباط خدا و انسان جست و جو کردم تا اینکه به امکان، بلکه ضرورت وحی و دین باور یافتم. اما کدام عقیده و کدام دین؟ یهودیت، مسیحیت یا اسلام ؟


از رهگذر تجربه پاسخی که گرفتم، سومی بود؛ قرائت مکرر آیه 38 سوره نجم که «و لاتزر وازرة وزر اخری»؛ و هیچ بار برنده ای بار دیگری را بر نمی دارد. این آیه برای کسی که اصل محبت به دیگری را که در مسیحیت وجود دارد، جدی گرفته است، شک ایجاد می کند، زیرا آموزه مسیحی به ظاهر، به نقیضی فرا می خواند؛ در حالی که این آیه قرآن تنها از اصلی اخلاقی سخن نمی گوید، بلکه متضمن دو مقوله و باور دینی است که مبنا و جوهر اندیشه دینی هستند:

1. این آیه نافی و منکر وراثت گناه (اولیه) است؛ اینکه بار گناه کسی بر دیگران سنگینی نمی کند.

2. اینکه مسئله ای به نام واسطه میان انسان و پروردگار را بر می دارد و بدین ترتیب بار وساطت هم از دوش او برداشته می شود پس جایگاه کشیش ها و نفوذ و قدرتشان را که بر وساطت میان انسان و خدا و تطهیر انسان ها از گناهان استوار است، از میان بر می دارد.

اما مسئله وراثت خطا و گناه برای من اهمیت بیشتری داشت، زیرا برخی عقاید اساسی مسیحی را از محتوا تهی می کرد؛ مانند ضرورت نجات، تجسید، سه گانگی خدا ومرگ به شیوه قربانی. من چنین تصور می کردم که شکست خدا در کار بندگان و ناتوانی او بر تغییر آنها، جز از راه تولید فرزند ـ پسرـ و قربانی کردن او و به تعبیر دیگر، عذاب کشیدن خداوند برای منفعت بشر، امری چندش آور، بلکه نهایت اهانت به پیشگاه الهی است.

کم کم به این نتیجه رسیدم که اصول و مبانی مسیحیت بر خرافات و افسانه ها استوار است و پس از آن به نقش خطرناک و شرارت آمیز پولس که اصلا مسیح را نمی شناخته، ندیده و با او هم صحبت نبوده و به تغییر و تحریف آموزه های یهودی ـ مسیحی که پیش از وی برنابا، امانتدارانه سامان داده بود دست زده، پی بردم. از این پس یقین کردم که شورای ملی مسیحی در سال 325 م با اعلان اینکه مسیح، همان خداست، دچار گمراهی و انحراف از تعالیم اصیل آن پیامبربزرگ شده است.

خلاصه سخن اینکه من به اسلام، به مثابه عقیده ای اساسی و حقانی که به هیچ تحریف و تزویر مبتلا نشده نگریستم و بهترین تعبیر از توحید و وحدانیت خدا را در این دین یافتم؛ دینی که بر خلاف برخی ادیان، پیروان خود را ملت برگزیده خدا نمی داند و هیچ یک از پیامبران را در جایگاه الهی نمی نشاند.

هوفمن درباره جاذبه های اسلام می گوید: من قدرت جذابیت هنر اسلامی را اکنون بهتر از پیش درک می کنم، زیرا در منزل تحت محاصره فرآورده های هنر اسلامی قرار دارم و درک می کنم که چرا تاریخ هنر غربی، حتی از تعریف هنر اسلامی عاجز است.


منبع: انجمن اسلامی شهید ادواردو آنیلی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد