نگاه به انقلاب ۱

هدف انقلاب اسلامی

غرب دارای نظم چشمگیری است اما باید از خود پرسید هدف از این نظم چیست؟ نظم برای اهدافی متعالی، یا نظم برای هرچه بیشتر برآوردن میل‌ها و هوس‌ها؟ افراد سعی می‌کنند سر وقت از خواب بلند شوند، موهایشان را منظم شانه بزنند، کراواتشان را ببندند و به اداره روند و بعد از ظهر خیلی منظم و سر وقت به خانه برگردند، ولی این‌همه نظم برای هیچ. ادب غربی؛ ادبی است بدون محتوای حقیقی. «جنتلمن»بودن، یعنی تمام قواعدِ پذیرفته‌شده‌ی جامعه‌ی غربی را محترم بشماریم و این در برخورد اول هرکس را جذب می‌کند مگر این‌که متوجه شویم این نوع ادب غیر از ادبی است که دین الهی بر آن تأکید دارد. اگر امیرالمؤمنینu در وصیت خود امام حسن و امام حسین«علیهم االسلام» را به تقوای الهی و نظم در امورشان، دعوت می‌کنند[1] جهت و آرمان آن نظم، به سوی هرچه بیشتر قدسی‌شدن است و غفلت نکنیم که در حال حاضر در تمدن غربی ادبِ دنیایی جای ادب دینی را گرفته است، همان‌طور که قوانین بشری جای احکام الهی نشسته و لذا هر قدم که به این تمدن نزدیک ‌شویم، چون رویکردش دنیا است، به همان اندازه از عالَم دیانت فاصله ‌می‌گیریم و بر این مبناست که تأکید می‌کنیم انقلاب اسلامی نه تنها ما را به ادبِ مدرنیته دعوت ‌نمی‌کند بلکه ما را به عالَمی متضاد با عالَمی که مدرنیته بشر را به آن می‌خواند، دعوت ‌می‌نماید.

توجه به تفاوت ذاتی ادب غربی با ادب دینی کار مشکلی است مگر آن‌که متوجه رویکرد متفاوت آن دو باشیم، که یکی در ذات خود برای هرچه دنیایی تر‌کردنِ انسان‌ها برنامه‌ریزی می‌کند و دیگری برای الهی‌شدن انسان‌ها. و تا این مطلب درست تبیین ‌نشود نمی‌توانیم جایگاه انقلاب اسلامی را در دوران معاصر درست بشناسیم، تا آن‌جا که ممکن است به این تصور غلط گرفتار شویم که گویا انقلاب اسلامی برای بسط مدرنیته وارد تاریخ معاصر شده تا کشورهای اسلامی نسبت به آنچه غرب به آن رسیده عقب نیفتند. غافل از این‌که انقلاب اسلامی متذکر عالَم دیگری غیر از عالَم غربی است، برگشت به عالمی که رضاخان و پسرش از نظام آموزشی، سیاسی جامعه‌ی ما ربودند. و مقابله‌ی ملت با رضاخان به جهت به حاشیه‌بردن عالَم دینی و به متن آوردن عالَم غربی بود، نه این‌که مردم با رضاخان و محمدرضاخان بر سر عقب نیفتادن از فرهنگ غربی مخالفت می‌کردند که چرا ما کم‌تر مدرن شدیم - و لذا آن‌ها را بیرون می کنیم که بیشتر غربی شویم- آری عده‌ای در انقلاب بودند که با انگلستان و آمریکا تضاد نداشتند و در عین حال با شاه مخالف بودند، این‌ها با شاه تضاد داشتند چون معتقد بودند شاه دیکتاتور است و قواعد دموکراسی غربی را رعایت نمی‌کند و ما را از این جهت از ملل مترقی دنیا عقب ‌انداخته است، عده‌ای از پاریس و آمریکا با همین طرز فکر، همراه حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» به ایران آمدند، هم‌اکنون هم عده‌ای با همین فکر در بین نخبگان ایران هستند ولی ذات انقلاب اسلامی به سمت و سوی دیگری در حرکت است و آن‌هایی را هم که هنوز با آن طرز فکر به عقب نرانده، به مرور به عقب می‌راند.

تمام انقلاب‌هایی که در تاریخ معاصر به وقوع پیوسته توسط کسانی بوده است که با حاکمان خود مسئله داشته‌اند و نه با غرب. آن‌ها در انقلاب‌های خود هدفی جز بیشتر مدرن‌شدن نداشته‌اند و عملاً یا دنباله‌‌رو غرب بوده‌اند و یا ادامه‌دهنده‌‌ی آن. تحلیل دنیا هم در ابتدا نسبت به انقلاب اسلامی همین بود؛ که انقلابی است در دل فرهنگ مدرنیته برای عبور از دیکتاتوری شاه به دموکراسی غربی. در حالی که به‌قول «میشل‌فوکو»: تنها انقلابی که ماورای مدرنیته، آمده ‌است تا به مدرنیته «نه» بگوید، انقلاب اسلامی ایران است.[2] ولی متأسفانه نه‌تنها اکثر روشنفکران دنیا ابتدا این را نفهمیدند، عده‌ای از نخبگان خودمان هم هنوز این را نفهمیده‌اند که امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» آمده ‌است تا فوق فرهنگ مدرنیته به مدرنیته «نه» بگوید، و از این طریق افقی تازه در مقابل بشر بگشاید، افقی که به‌تدریج بسط می‌یابد و مسیر تاریخ معاصر را عوض می‌کند.

برگرفته از کتاب انقلاب اسلامی، برون رفت از عالم غربی استاد طاهرزاده

 



[1] - نهج البلاغه، خطبه 47.

[2] - «ایرانی‌ها چه رؤیایی در سر دارند»، میشل فوکو،  ص 19.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد