وزیر مسکن دولت یازدهم، عباس آخندی:
بانک مسکن گروگان مسکن مهر است و ۳ برابر میزان وامدهی، وام داده است و ۱۰۰ درصد ورشکسته است.
وزیر اقتصاد دولت یازدهم، علی طیب نیا:
حجم سپردههای بانک مسکن با رشد ۲۷ درصدی روبرو بوده و در حال حاضر ۳۲ هزار میلیارد تومان سپرده مردمی در این بانک وجود دارد.
این بانک به لحاظ صورتهای مالی جز بهترین بانکهای کشور بوده و برخلاف همه بانکهای دولتی و خصوصی که با مشکلات مالی روبرو بودهاند، بانک مسکن سودآوری قابل توجهی داشته و همچنین از نظر مطالبات معوق نیز کمترین حجم را نسبت به سایر بانکها به خود اختصاص داده است.
بیچاره بانک مسکن؛ و ایضا مسکن مهر
باید یاد بگیریم اگر با کسی مشکلی داریم و آن شخص کار خوبی کرد،
مشکل خود با او را به پای کار خوبش ننویسیم
مجید مجیدی، کارگردان فیلم محمد رسول الله
چندی پیش با شبکه عربی المیادین مصاحبه ای کرد،
در بین این مصاحبه خبرنگار المیادین سوال جالبی می پرسد
و پاسخ او جالب تر است:
المیادین: ما می دانیم که صنعت سینما در ایران ممنوعیت های خاصی وجود دارد و مواردی همچون صحنه های جنسی، مشروبات الکلی، و صحنه های خشن و خونریزی در فیلم های ایرانی وجود ندارد.
مجیدی: محدودیتهایی که شما نام می برید از منظر نوع نگاه غربی محدودیت است؛ ولی در واقع محدویت نبود و چیزی بود که مردم ایران می خواستند. مثلا در مورد حجاب، این مساله یک امر تثبیت شده و پذیرفته شده در حکومت ماست. حکومت ما یک حکومت اسلامی است و حجاب به عنوان امر پسندیده ای است. درحالیکه همین حجاب در کشور غربی ممکن است بالعکس باشد و ضد ارزشهای آن جامعه باشد. همانطور که در برخی مدارس یا دانشگاه حجاب را ممنوع میکنند ولی حجاب در ایران یک اصل است و به عنوان یک فرهنگ پذیرفته میشود.
پاسخ حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در خصوص علت حرمت (حرام بودن) فیسبوک:
عزیزان من! دلیل آن روشن است و همان نشر گسترده فساد و انواع گناهان از این طریق است.
زیرا فیس بوک مانند شهر بى در و دروازهاى است که همه کس از دانشمندان و افراد نخبه گرفته تا دزدان و شیادان و کلاهبرداران و کسانى که به انواع فساد آلودهاند، هر کدام در این شهر مغازهاى دارند و در این مغازهها گاه وسائل ضرورى زندگى و در بسیارى از موارد ابزار گناه و مفاسد و انحرافهاى اخلاقى فراگیر و ایجاد اختلاف در میان ملتها با برچسبهاى زیبا و پوششهاى فریبنده در اختیار همگان قرار مىگیرد.
حال اگر ورود در این شهر براى همه ممکن شود از جوانان کم سن و سال گرفته تا بزرگسالان ناآگاه و غیر آنها آیا هیچ فرد آگاهى مىتواند ورود به چنین شهرى را براى همه آزاد بگذارد؟
حتى جاسوسان و مفسدان فى الارض مىتوانند در این شهر بى در و پیکر مبادله اطلاعات کنند و با رموز و اشاراتى بذر توطئه بپاشند. ما مىگوییم باید بر مطبوعات و رسانهها به طور عام نظارتى باشد تا افراد فاسد و مفسد نتوانند از این طریق جامعه را آلوده کنند.
با این حال چگونه فیسبوک باید از هر قید و شرطى آزاد باشد، آیا آزادى بى قید و شرط در دنیا داریم؟ پارهاى از محدودیتهاى غربى به هیچ وجه مشکلى را حل نمىکند و تکثیر اشکال حلّ اشکال نیست.
آرى اگر ورود در این شهر مخصوص افراد دانشمند و فرهیخته که خوب و بد را کاملا مىشناسند و سره از ناسره را تشخیص مىدهند آن هم براى تحقیقات اجتماعى آزاد بود مانعى نداشت درست مانند کتب ضلال که فقها مطالعه آن را براى عموم تحریم مىکنند ولى براى محققان مذهبى آزاد شمرده مىشود.
والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته
درخواست هفت انجمن اسلامی دانشجویان از رییس صدا وسیما
(قسمتی از نامه)
...
جدیدترین اظهار نظر علی مطهری و بازتاب گسترده آن توسط رسانه های ضد انقلاب
ماجرا از آنجا آغاز شد که خطیب جمعه تهران، دیروز در خطبه های نماز جمعه گفت:
آنان علناً گفتند که امام حسین (ع) را هم قبول ندارند و پرچمهای امام حسین (ع) را هم آتش میزنند، به عزاداران امام حسین (ع) هم حمله میکنند، امام خمینی (ره) را هم قبول ندارند و عکس امام را هم پاره میکنند، آنان ماهیت خودشان را نشان دادند و بلوا بر پا کردند...
فعلا این روسیاهان در خانههایشان محسوب شدند، در خانه خودشان امکانات و وسایل زندگیشان را دارند، تلویزیونشان را دارند، رفاهیاتشان را دارند ولی در خانه خودشان محبوس هستند که اگر رأفت فوقالعاده اسلامی نبود، آنان باید اعدام میشدند.
میخواهم یک جملهای بگویم تا افرادی که از این روسیاهان دفاع میکنند پاسخ آن را بدهند، یکی از عناوینی که در فقه اسلام و قرآن آمده و مجازات آن اعدام است، فساد فیالارض است. یک نمونه کوچک این جرم این است که اگر یک چاقوکشی در یک محله چاقویش را به دست گیرد و محله را ناامن کند، به او محارب و مفسد فیالارض گفته میشود و به حکم اسلام اعدامش میکنند.
آیا این افراد که ۸ ماه کشور را ناامن کردند و چقدر افراد و جوانها را کشتند، چه آتشسوزیهایی راه انداختند و چه تخریبهایی را موجب شدند، مفسد فیالارض نیستند که شما از آنان دفاع میکنید و خجالت هم نمیکشید؟
علی مطهری که اولین بار تحت حمایت و لیست انتخاباتی محمود احمدی نژاد رئیس جمهور وقت به مجلس راه یافت، همواره مورد توجه دقیق رسانه های ضد انقلاب می باشد.
علت اصلی این توجه ها را شاید بتوان اظهارنظرهای خاص و همراه با حاشیه ی او دانست. در جدیدترین اظهار نظر علی مطهری، او نامه ای را خطاب به آیت الله جنتی دبیر شورای نگهبان نوشته و در آن سخنان و استدلال های تعجب آوری را در حمایت از سران فتنه به تحریر در آورده که بسیار مورد توجه رسانه های ضد انقلاب قرار گرفته.
موارد زیر تنها گوشه ای از پوشش خبری سخنان علی مطهری در سیات های ضد انقلاب است:
بی بی سی فارسی - ارگان تبلیغاتی وزارت خارجه دولت سلطنتی انگلستان
رادیو فردا - وابسته به سازمان سیا
بی بی سی فارسی در این میان فعال بوده و علاوه بر پوشش این خبر در وب سایت خود
آن را در شبکه اجتماعی فیسبوک هم به اشتراک گذاشت.
بی بی سی فارسی این خبر را در صفحه خود در تویتر هم قرار داد
همچنین وب سایت رادیو فردا نیز خبر را در تویتر خود قرار داد
توهین علی مطهری به 4 میلیون رای دهندگان به سعید جلیلی
در انتخابات افراطیون تنها 4 میلیون رای داشتند!
تاسف شدید برای این به اصطلاح نماینده مجلس
جالب است که او به بخش عظیمی از مردم حوزه ی انتخابیه خودش هم توهین کرده
قسمتی از افاضات جناب مطهری در نطق پیش از دستور:
نقطه آغاز فتنه در سال 88 آنجا بود که عدهای به اصطلاح و لایتمدار راه افتادند و گفتند که نظر آقای احمدینژاد به مقام معظم رهبری نزدیکتر است و جامعه را دوقطبی کردند، اما در انتخابات اخیر ایشان این راه آسیب را بستند و چند بار فرمودند که نظر من را هیچ کس، حتی اعضای خانوادهام هم نمیدانند و در روز رأیگیری بر حفظ امانت مردم تأکید ویژه کردند.
اینکه 4 سال تمام، آقایان هاشمی رفسنجانی و خاتمی به وسیله رسانههای مختلف تخریب شوند و حتی یک دقیقه فرصت دفاع به آنها داده نشود و آنگاه کاندیدای مورد نظر این دو نفر پیروز شود، بسیار معنادار و حاکی از رشد اجتماعی و سیاسی مردم ماست.
نمایندگان مجلس سعی نکنند تا با بهانههای واهی مانند ارتباط با فتنهگران، وزرای کابینه را به رئیس جمهور منتخب تحمیل کنند.
اصولگرایان تندرو به جای مصادره انتخاب مردم، بهتر است به آسیبشناسی خود بپردازند و برداشت خود از اصل ولایت فقیه که آن را مرادف با تعطیل عقل و ترک اظهارنظر آزاد، میشمارند، اصلاح کنند و دفاع از نظام و حقوق مردم را در دستور کار خود قرار دهند.
و کلی افاضات مزخرف دیگر...
براستی با علی مطهری چه باید کرد؟!!!
در بخشی از خاطرات جعفر فرجی قائم مقام ستاد انتخاباتی احمدی نژاد در سال 88 از دیدار اعضای ستادهای انتخاباتی چهارکاندیدای انتخابات سال 88 با رهبر انقلاب که با نام «من مدیر جلسه ام» منتشر شده صحبت های عباس آخوندی عضو ستاد میر حسین موسوی و گزینه فعلی حسن روحانی برای وزارت راه و شهرسازی آمده که خواندن آن کمک بزرگی به مصداق یابی بیانات رهبری می کند:
آقای آخوندی که باجناق آقای ناطق نوری و وزیر مسکن کابینه آقا بوده اند، دستان خود را بالا بردند. داشتند شروع به صحبت می کردند که آقا فرمودند: خودتان را معرفی کنید! احساس کردم بدجوری آقای آخوندی در خودش فرورفت. با تعجب گفتند که آخوندی هستم عضو ستاد موسوی. آقا فرمودند بله مواضعتان را اخیرا در روزنامه ها دیده ام.
اهل دلی می گفت که حکمت این برخورد آقا شاید این بوده که ایشان جناب آقای آخوندی جدید را با مواضع جدیدش نمی شناختند و احتیاج داشتند ایشان خودشان را درست با همین عنوان جدید معرفی کنند.
آقای آخوندی گفتند که آقا بنده در انتخابات سال ۷۶ وقتی آمار آرا تا حدودی مشخص شد نشستم و بیانیه ای را آماده نمودم و به آقای ناطق گفتم انتخابات را به آقای خاتمی تبریک بگوییم. آقا این را می دانیم که در یک جامعه مترقی باید کسی که شکست می خورد شکست را بپذیرد و همچنین می دانیم که هر چقدر آرای این انتخابات که در داخل صندوق ها ریخته شده بازشماری شود تغییری بوجود نمی آید و قبول داریم که مردم این آرا را در صندوق ها ریخته اند. (تا بدینجا آقای آخوندی دو اعتراف بزرگ را انجام داده بود.) اما اعتراض ما به این است که با بداخلاقی کاری نموده اند که مردم به اشتباه افتاده اند. کلیت بحث این بود که چرا احمدی نژاد طوری عرصه را طراحی نمود که رای به موسوی معادل رای به هاشمی شد و افکار عمومی را احمدی نژاد طوری هدایت کرد که گویی هر کس به موسوی را بدهد انگار به هاشمی رای داده است و ... این یعنی تقلب در انتخابات.
قسمتی از نامه تعدادی از تحلیلگران امور استراتژیک در آمریکا به اوباما - دوشنبه 24 تیر 1392 (15 جولای 2013) :
اگرچه رسیدن به توافق برای حل و فصل همه نگرانیها زمان میبرد، اما دیپلماسی تنها زمانی موفقیتآمیز خواهد بود که ما حاضر شویم تحریمهای موجود و سایر محرکها را در ازای توافقات متقابل ایران از میان برداریم. علاوه بر این، بسیار مهم است که پیش از مراسم تحلیف روحانی همه احزاب از اقدامات تحریکآمیز که میتوانند این فرصت دیپلماتیک را به مخاطره بیندازد پرهیز کنند. در حال حاضر، هیچ تحریم دیگری نباید از طرف امریکا تحمیل شود چون تحریمها میتوانند به جای کسانی که به دنبال تغییر سیاست و قرار گرفتن در مسیر میانهروتر هستند، به تندروهای مخالف با توافقات هستهای قدرت و اختیار دهند.
هنوز مشخص نیست آیا این فرصت نتایج واقعی به همراه خواهد داشت یا خیر. اما امریکا، ایران، و جامعه بینالملل نباید فرصت بالقوهای را که پیش روی ماست از دست بدهند. در گذشته، وقتی یکی از طرفین موفق به استفاده از فرصت موجود برای حل مناقشه میان امریکا و ایران نمیشد، صرفاً نتایج بدتری کسب میشدند و گزینهها کاهش مییافتند. با توجه به وضعیت فعلی توان هستهای ایران، تنشهای شدید در منطقه، و امکان رویارویی، همه طرفین باید برای دستیابی به پیشرفت دیپلماتیک در جهت حل مسالمتآمیز این مناقشه آماده و مایل به استفاده از این فرصت باشند.
امضا کنندگان نامه در ادامه مطلب ادامه مطلب ...
رسانههای ضدانقلاب خارج کشور علاقه ویژهای به نمازجمعه آقای هاشمی نشان میدهند.
سایت روز آنلاین که توسط شماری از سلطنتطلبان فراری و با استخدام برخی
روزنامهنگاران زنجیرهای متواری در پاریس اداره میشود، ضمن مصاحبه با
«محمدتقی-ف.م» (از روحانینمایان فتنه 88) از قول وی نوشت: هاشمی باید به
نمازجمعه برگردد.
«ف.م» با بیان اینکه از سوی نیروهای امنیتی
ممنوعالخروج شده، میگوید: بازگشت هاشمی به نمازجمعه میتواند در جا
افتادن فرهنگ تعادل کمک زیادی بکند. بهترین فرد برای جا انداختن بحث اعتدال
هاشمی است.همچنین تقی رحمانی از اعضای متواری گروهک ملی- مذهبی و مقیم
پاریس در سایت جرس نوشته: هاشمی باید نمازجمعه بخواند چرا که نمازجمعه از
نقش تعیینکنندهای در جایگاه حکومتی برخوردار است که از نظر نگارنده این
نقش درست نیست. با این وصف و با توجه به واقعیت جامعه ایران، اهمیت
نمازجمعه دو وجهی میشود.
در این مورد بر روشنفکران نقدی وارد است؛
آنان هم در دوره انقلاب و هم در دوره اصلاحات از اهمیت این نهاد غفلت
کردند. نقدی که ملی- مذهبیها تا خاتمی را شامل میشود. جمعی از
اصلاحطلبان در دوره اصلاحات، کار را به آنجا کشانده بودند که گفتند:
«جمهوریت نظام را ما حفظ میکنیم و اسلامیت نظام را شورای نگهبان.»این
ضدانقلاب مقیم خارج خواستار تبدیل نمازجمعه به چندصدایی شد.
ابراهیم یزدی، سرکرده گروهک نهضت آزادی در مصاحبه با روزنامه بهار، وابسته به محمد رضا عارف:
آنان که به شخص دیگر رأی دادند و نامزد مورد نظرشان در انتخابات موفق نشده است، نیز باید از رأی اکثریت مردم تبعیت کنند. این خصلت دموکراسی است که در آن اکثریت، البته با حفظ حقوق اقلیت حکومت میکنند.
عجب...! سعی کردم در بند زیر به تفسیر سخنان قصار آقای ابراهیم یزدی و البته دیگر همفکرانش بپردازم: (در حقیقت حرف دلشان را نوشتم)
این تیپ استدلالات و الفاظ گویی بعد از خرداد 92 اختراع شد! در سال 88 که این الفاظ اختراع نشده بود! البته شاید در انخابات بعد هم دوباره این الفاظ و استدلال ها کاراییشان را از دست بدهند! خوب اینجوری است دیگر! باید ببینیم فضا کدام سمتی است! نمی شود که کاندید ما رای نیاورد و بعد، از تبعیت از اکثریت سخن گفت! در حقیقت هر وقت کاندید ما رای بیاورد باید از اکثریت تبعیت کرد! هر وقت هم نیاورد باید از اقلیت تبعیت کرد! دو جمله قبل در حقیقت معنای همان تبعیت از اکثزیت است! اما در جمله دوم معنای مورد اشاره در ظاهر "تبعیت از اکثریت" نهفته است. خوب می دانید که این معانی نسبی است! و معنای صحیح آن در مقایسه با وضعیت ما در انتخابات ها معنی پیدا می کند! مثلا سال 88 این استدلال طور دیگری معنا می شود دیگر!
ملاله یوسف زی دختر چهارده ساله ای است که تا همین چند روز پیش چهره یک خیلی از رسانه های جریان اصلی خبر در دنیا و حتی شبکه های دسته چندم اقماری آن ها مثل بی بی سی فارسی و یا صدای آمریکا بود! البته این روزها هم جسته گریخته روی آنتن است. او دختری است که توسط نیرو های طالبان در پاکستان بخاطر آنچه که رسانه های غرب، تلاش در جهت تحصیل دختران می نامند، به گلوله بسته شد.
درست یک هفته بعد از حمله به ملاله در پاکستان، یک اتفاق دیگر در ایالت هلمند در افغانستان رخ داد. «برجان» 12ساله «ولی» 10ساله و «خانبیبی» 8ساله کشته میشوند. توسط یک هواپیمای بدون سرنشین ایلات متحده. اما نه خبری از آن ها بر روی قاب شبکه های خبری وجود دارد و نه حتی افکار عمومی دنیا خبر دار شد! البته عکس های این بچه ها هم سر از صفحه اول مجله تایمز و یا نیوزویک در نیاورد! مهم نیستند بابا! و نه حتی دبیرکل سازمان ملل که هنگام سخنرانی ملاله در مقابلش اشک می ریخت به آن ها توجهی کرد!
«صمدگل» و «دینمحمد» هم دو کودک پاکستانی هستند، هردوی آنها بر اثر حملات هواپیماهای بدون سرنشین در پاکستان در ایالت وزیرستان شمالی کشته میشود. چند سال قبل هواپیماهای بدون سرنشین به یک مدرسه مذهبی در پاکستان حمله میکنند، آمار قربانیان پاکستانی به این شرح است: سه نفر 8ساله؛ سه نفر 9ساله، یک 10ساله، چهار نفر 11ساله، چهار نفر 12ساله، هشت نفر 13ساله، شش نفر 14ساله، 9 نفر 15ساله، 19 نفر 16ساله و 12 نفر 17ساله. البته این چیزها که مهم نیست!این ها که آدم نیستند!
خوب شد معنای عدالت غربی را هم فهمیدیم!!!
البته پیش از پاسخ مثبت خانم، آقاسیدمحمدصادق لواسانی از سوی خانواده ثقفی مامور میشود تا به خمین رود؛ چراکه پدر خدیجه خانم به او از قول زنان خانواده گفته بود: «او را نمیشناسد و او مال خمین است و دختر در تهران بزرگ شده است و در رفاه بزرگ شده است و وضع مالی مادربزرگش خیلی خوب بوده و با وضع طلبگی زندگی کردن برایش مشکل است. ما نمیدانیم که آیا داماد اصلا چیزی دارد یا نه. اگر درآمدش فقط شهریه حاج شیخ عبدالکریم باشد، نمیتواند زندگی کند. ما میخواهیم بدانیم که آیا از خودش سرمایهای دارد؟ از آن گذشته آیا داماد زن دیگری دارد یا نه؟ شاید در خمین زن و بچه داشته باشد. شاید در مدتی که منتظر بوده تا تحصیلاتش تمام شود، صیغه میکرده است و چه بسا از آن صیغه یکی - دو بچه داشته باشد.» به هر حال آقای لواسانی به خمین میرود و خیال پدر دختر را راحت میکند و پاسخ مثبت خدیجه خانم برای حاج آقا روحالله به ارمغان میآید.
***
خدیجه خانم، قدسی ایران به منزل آیتالله خمینی وارد میشود و با عالم دینیای روبرو میشود که نهایت احترام را برای او قائل است. البته خود خانم هم در ابتدای زندگی این مساله برایش اهمیت داشت: « رابطه خانم با آقا یک رابطه بسیار محترمانهای بوده است. خانم در اول زندگی به آقا گفتند که بیایید تعبیراتمان را با یکدیگر محترمانه بکنیم و همدیگر را محترمانه صدا بزنیم. هیچ وقت امام یک کلام بیاحترامی به خانم نکردند و ایشان هم همینطور. در طول زندگی 70 ساله آنها هم هیچگاه امام با صدای بلند با ایشان صحبت نکردند. در اواخر حیات امام، خانم به شاهعبدالعظیم برای زیارت رفته بودند و دیر شده بود. در حالی که آقا معمولا ساعت 2 بعدازظهر ناهار میخوردند. امام یک ساعت و نیم سر سفره نشسته بودند تا خانم بیاید و غذا نخورده بودند. هیچگاه امام از خانم نخواستند که فلان چیز را برایشان بیاورند؛ آب، چای و...»
خدیجه خانم در بیان خاطراتش در این باره میگوید: «حضرت امام به من خیلی احترام میگذاشتند و خیلی اهمیت میدادند. هیچ حرف بد یا زشتی به من نمیزدند. امام حتی در اوج عصبانیت هرگز بیاحترامی و اسائه ادب نمیکردند. همیشه در اتاق، جای بهتر را به من تعارف میکردند تا من نمیآمدم، سر سفره، خوردن غذا را شروع نمیکردند. حتی حاضر نبودند که من در خانه کار کنم. همیشه به من میگفتند: «جارو نکن». اگر میخواستم لب حوض روسری بچه را بشویم میآمدند و میگفتند: بلند شو، تو نباید بشویی...» امام حتی در مسائل شخصی خانم دخالت نمیکرد و در مورد لباس و رفت و آمدهای او نظر نمیداد. نوه امام از قول مادربزرگش میگوید: « اصلا امام کاری به رفت و آمد ایشان نداشت. فقط در ابتدا، امام باید خانواده یا فرد مورد نظر را میشناختند، اما پس از آن دیگر حرفی نمیزدند. در مورد لباس خانم هم که لباسشان از سوی مادرشان از تهران فرستاده میشد، هیچ وقت امام درباره نامناسب بودن آن سخنی نمیگفتند. حتی روزی آقا برای دخترشان که 12 ساله بودند کفش قرمز رنگ میخرند، در آن موقع اصلا رسم نبوده است و دختران باید کفش سیاه پا میکردند. البته خود خانم هم مراعات میکردند، اما خود ایشان میفرمودند که هیچگاه نشد که در نوع پوشش یا رفت و آمدم با کسی اظهارنظر کنند.»
سوالی پرسیده میشود که پس امام به همسر و فرزندانش چه توصیه میکرد که آنان اینگونه در مسیر راستی راه میپیمودند؟ «امام کلا در زندگی به یک اصل معتقد بودند که خانم این اصل را اینگونه روایت میکنند: اگر میخواهید به بهشت بروید؛ دو کار انجام دهید: اول اینکه هرچه خداوند واجب دانسته، انجام دهید و هرچه حرام دانسته، انجام ندهید. امام فقط این دو قید را گذاشتهاند. البته خانم و خانواده کاملا رعایت میکردند چرا که آقا، فردی نبودند که در برابر خلاف شرع سکوت بکنند.»
اما به هر حال، خانم هم این رفتار امام را تایید میکند و میگوید: «به مستحبات خیلی کاری نداشتند. به کارهای من هم کاری نداشتند. هر طوری که دوست داشتم، زندگی میکردم.» امام حتی منزل را به محلی برای تدریس تبدیل کرده بودند و به همسر خود به عنوان شاگرد «جامعالمقدمات» میآموختند: «خانم قبل از ازدواج مدتی ادبیات عرب را نزد پدرشان فرا گرفته بودند. نزد امام هم ادامه دادند و کتاب «جامعالمقدمات» را میخواندند. امام سریع درس میدادند، از خانم پرسیدم که ایشان اینگونه تدریس میکردند، شما متوجه میشدید؟ ایشان فرمودند: بله، می فهمیدم. خانم حافظه فوقالعادهای داشتند، یک غزل را یک بار میخواندند، حفظ میشدند. البته ایشان ذوق شعری هم داشتند. تدریس امام به خانم چندماهی طول میکشد، اما پس از تولد فرزندان، مشغولیتشان در خانه بیشتر شد و از طرف دیگر به قسمتهایی از ادبیات عرب رسیده بودند که لازم بود آقا مطالعه کنند و وقت این کار را نداشتند. بنابراین با موافقت طرفین تدریس متوقف میشود.»
***
امام با آیتالله ثقفی، پدر همسرش هم روابط صمیمانهای داشت و همواره به طور مستمر در جریان مبارزات خود، با حوصله برای ایشان نامه مینوشت و حالشان را جویا میشد: «روابط دوستانه شدیدی داشتند و احترام متقابل مابین آنها وجود داشت.» اگرچه خانواده ثقفی سیاسی نبودند و هیچگاه پدر همسر امام به مبارزات سیاسی نمیپرداخت؛ به جز امضای دو اطلاعیه، اولی علیه لایحه ایالتی و ولایتی و دیگری درباره مقاله روزنامه اطلاعات علیه امام در دیماه 56. اما گویا امام هم محیط خانه را سیاسی دوست نمیداشت: «پس از اینکه خانم وارد منزل آقا میشوند، امام با توجه به اینکه کاملا سیاسی بودند، هیچ وقت مسائل سیاسی را در خانه مطرح نمیکردند خانم امام هیچگاه در مسائل سیاسی صحبت و دخالت نمیکردند. روحیه ایشان هم همینطور است. برخی میگویند که یکی از علل موفقیت امام هم همین مسئله بوده است که وقتی وارد منزل میشدند، تشنجات سیاسی در آنجا نبوده است.»
حتی پس از انقلاب هم، خانواده همسر امام در میدان سیاست وارد نشدند و به انتقاد یا حمایت از این و آن نپرداختند و به خانم هم مطالبی را نمیگفتند تا به گوش همسر خود [امام] برساند. البته شاید دلیل دیگری هم داشت: «اصلا به خانم مطلبی را نمیگفتند. اگر هم مسئلهای بوده، به دلیل اینکه خانم غیرسیاسی بودند، مطلبی را نمیگفتند. شما اگر وارد فضای منزل خانم شوید، تنها بویی که استشمام نمیکنید، سیاست است. خانم واقعا خانم خانه بوده است. نظر امام هم این بوده که هیچگاه مسائل سیاسی را وارد منزل نکنند.»
***
خدیجه خانم در مسیر مبارزات امام، ناگهان با فوت حاج آقا مصطفی، فرزند بزرگش روبرو شد که بسیار او را بیتاب کرد، فرزندی که « بسیار به او علاقه داشتند و حتی از دیگر فرزندان بیشتر او را دوست میداشتند؛ هنوز هم میگویند و اکنون هم که گاهی نام آقا مصطفی گفته میشود، ایشان بغض میکنند و گاهی گریه هم میکنند. آقا مصطفی در منزل بسیار محترم بودند و دیگر فرزندان او را «داداش» صدا میکردند و حتی خانم و آقا هم ایشان را «داداش» مورد خطاب قرار میدادند. ایشان بسیار در نجف فعال بودند و روی جنبه مرجعیتی امام تاکید داشتند. خانم علاوه بر آقا مصطفی، به فرزند ایشان «حسین آقا» هم بسیار علاقه دارند. ایشان که فوت میکنند، خانم بسیار ناراحت میشود. یک روز از ایشان پرسیدم که فوت امام یا حاج احمدآقا یا آقا مصطفی، کدام برای شما سختتر بود؟ گفتند: فوت مصطفی مسئله دیگری بود. ایشان زمانی که از فوت آقامصطفی مطلع میشوند، بسیار گریه میکردند ولی زمانی که آقا به خانه میآمدند، گریه نمیکردند. از طرف دیگر در مسیر امام هم اصلا شک نکردند و حتی ناراحتی خودشان را به امام منتقل نمیکردند. البته زمانی که امام برای نماز یا تدریس به خارج از منزل میرفتند، ایشان در حرم یا منزل بسیار گریه میکردند. امام هم زمانی که در نجف تدریس میکردند جای خالی آقا مصطفی را میدیدند و ناگهان میلرزیدند. اما هیچگاه گریه نمیکردند و فقط برای سیدالشهداء و یاران ایشان گریه میکردند.» اما هیچگاه خانم بر بیتابی خود برای آقا مصطفی چیره نشدند.
***
نوه خانم و آقا درباره نقش مادربزرگش در منزل امام و همراهی 70 ساله او با ایشان میگوید: «خانم واقعا همراه امام بودند. شک ندارم که اگر خانم امام نبود، امام به هیچ وجه به این موفقیتها نمیرسیدند. نقش خانم در خانواده نقشی فوقالعاده است و یک محوریت واقعی دارند. ایشان شرایط امام را در تمامی مقاطع درک میکردند و ریاست منزل همواره بر عهده ایشان بود.»
نوزاد سلطنتی شیر میخواهد!
نوزاد سلطنتی آروغ زد!
نوزاد سلطنتی دستشویی نوع 1دارد!
خیلی فوری!
نوزاد سلطنتی دستشویی نوع2دارد!
نوزاد سلطنتی شلوار پدرسلطنتی را خراب کرد!
خبرنگاران بی بی سی فارسی و انگلیسی برای پوشش حادثه به محل اعزام شدند!
ملکه هیجان زده شده !
اینبار نوبت ملکه است که نوزاد سلطنتی را عوض کند!
مردم انگلیس همه از این اتفاق ابراز خوشحالی میکنند
و ملکه از شدت هیجان از هوش رفته و در دستشویی نوع2 نوزاد سلطنتی غرق می شود!
سرمقاله 3-5-92 روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری:
شخصی را حکایت کردهاند که با عصبانیت و به گلایه میگفت؛ این همسایههای ما، آدمهای عجیب و غریبی هستند؛ هر وقت چیزی را گم میکنند و یا از منزل آنان چیزی دزدیده میشود، انگشت اتهام را بهسوی من دراز میکنند و سراغ اشیاء و اجناس به سرقت رفته خود را در خانه ما میگیرند! به او گفتند؛ چاره کار آسان است. این دفعه اگر تو را متهم کردند، به آنها اجازه بده که خانهات را بگردند تا مطمئن شوند که دزد نیستی و دیگر تو را متهم نکنند و طرف گفت؛ این کار را کردهام ولی از شانس بد، هر وقت برای جستجو به خانهام آمدهاند، چیزی را که گم کرده بودند در خانه من یافتهاند!
بعد از انتخاب آقای دکتر روحانی به ریاست جمهوری اسلامی ایران و تاکید چند باره ایشان که وامدار هیچ حزب و گروهی نیست و خود را رئیس جمهور همه ملت میداند، دو رخداد به طور همزمان اتفاق افتاد. از یکسو مدعیان اصلاحات و اصحاب فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 که با رأی حداکثر 7 درصدی خود قصد مصادره آراء رئیس جمهور منتخب را داشتند، در اجرای پروژهای که علیه ایشان تدارک دیده بودند با دشواری غیرمنتظرهای روبرو شدند و از سوی دیگر، مواضع رسما اعلامشده آقای روحانی، مخصوصا تاکید ایشان بر آموزههای اسلامی و انقلابی که با مواضع ضد انقلابی اصحاب فتنه تفاوت یکصد و هشتاد درجهای داشت، برخی از تردیدهای اولیه در باره احتمال گرایش رئیس جمهور منتخب به جریان بدنام مورد اشاره را برطرف کرد و نشان داد که ایشان برخلاف انتظار اصحاب فتنه در پی خدمت به اسلام و انقلاب و نظام است.
در پی این دو رخداد بود که اصحاب فتنه 88 تعدادی از وزارتخانههای حساس و کلیدی را به عنوان سهم خود از کابینه دکتر روحانی نشانه رفتند و شماری از اصحاب نشاندار فتنه را برای تصدی وزارتخانههای مورد اشاره نامزد کرده و تلاش گستردهای را به منظور سرپوش گذاشتن بر خیانت آنان آغاز کردند. اینجا بود که کیهان با توجه به شناخت و اشراف خود بر جریان فتنه و اسنادی که از خیانت آنان در اختیار داشت، اطلاعرسانی درباره این جریان آمریکایی- اسرائیلی را وظیفه خود دید و طی چند یادداشت و گزارش مستند از چهره واقعی آنان پرده برداشت.
افشاگریهای مستند کیهان همانگونه که انتظار میرفت به جای روبرو شدن با پاسخهای منطقی و مستدل اصحاب فتنه، با انبوهی از فحاشی و ناسزاگویی سازماندهی شده فتنهگران داخلی و حامیان بیرونی آنها روبرو شد. نکته درخور توجه این که در میان حجم انبوه و گسترده ناسزاهایی که اصحاب فتنه و حامیان بیرونی آنها حواله کیهان کرده و میکنند حتی یک نمونه- تاکید میشود حتی یک نمونه- نمیتوان یافت که در آن دلیل، سند و یا شاهد و قرینهای برای انکار اسناد مورد اشاره و استناد کیهان ارائه کرده باشند. چرا؟! پاسخ روشنتر و گویاتر از آن است که نیازی به استدلالهای پیچیده داشته باشد. سران و عوامل فتنه 88 با اعتماد به مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس که مدیریت فتنه را برعهده داشتند و با اطمینان از حجم انبوه امکانات مالی، تبلیغاتی و تدارکاتی که تحت مدیریت این مثلث به میدان آورده شده بود، براندازی جمهوری اسلامی ایران را قطعی و کار نظام را تمام شده تلقی میکردند و از این روی، پرده نفاق را کنار زده و آشکارا به صحنه آمده بودند، دقیقا به همین علت، اسناد فراوان و غیرقابل انکاری از وطنفروشی و خیانت خویش باقی گذاردهاند و امروزه همین اسناد آشکار و از پرده برون افتاده است که به آنها اجازه نمیدهد هویت واقعی خود را پنهان کنند.
آیا اصحاب فتنه و سران و عوامل آن میتوانند دستکم دو بار ملاقات پنهان با جرج سوروس صهیونیست و یکی از سردمداران تابلودار کودتاهای مخملی را انکار کنند؟ و یا چگونه میتوانند اجرای بی کموکاست فرمول کودتای مخملی را که از بیرون به آنان دیکته شده بود، از نگاه تیزبین مردم پنهان بدارند؟! کیهان در جریان فتنه 88 تمامی مراحل آن، از جمله، تشکیل کمیته صیانت از آرا، انتخاب رنگ، ادعای تقلب در انتخابات و آشوبهای خیابانی، پیشنهاد رفراندوم و... را از قبل پیشبینی و اعلام کرده بود، حتی چند روز قبل از انتخابات 22 خرداد 88 تیتر اول خود را به این هشدار اختصاص داده و نوشته بود «آخرین پرده سناریوی افراطیون، آشوب پس از شکست» است. آیا تمامی این مراحل بدون کموکاست اتفاق نیفتاد؟! کیهان که غیبگو نبوده و نیست، پس چگونه توانسته بود تمامی مراحل یاد شده را از قبل پیشبینی کند؟! پاسخ آن است که اصحاب فتنه 88 دقیقا مطابق فرمول کودتاهای مخملی که از قبل به آنان دیکته شده بود عمل میکردند و در نهایت، خود را پیروز ماجرا تلقی میکردند.
آیا اصحاب فتنه که این روزها دم از ایران و نظام و مردم میزنند میتوانند حضور پیدرپی مسئولان عالیرتبه- تاکید میشود مسئولان عالیرتبه و نه ماموران عادی- صهیونیست، سرویسهای اطلاعاتی «سیا» و MI6 انگلیس در ایران را که به دعوت آنها و برای آموزش فتنهگران به کشور آمده بودند، انکار کنند؟!
آیا «جان کین» مسئول برجسته سرویس اطلاعاتی MI6 انگلیس و رئیس مرکز مطالعات دموکراسی لندن-CSD- دو بار با دعوت شما به ایران نیامده و برای اصحاب فتنه کارگاه آموزشی دایر نکرده بود؟! آیا ریچارد رورتی، مامور برجسته CIA به دعوت سران فتنه وارد ایران نشده و پروژه موسوم به «ائتلاف سفید» یعنی ائتلاف همه گروههای مخالف نظام زیر یک تابلوی واحد را پیشنهاد نکرده بود؟ درباره حضور «تیموتی گارتن اش» از رهبران صهیونیست کودتاهای مخملی و تشکیل چندین نشست آموزشی برای مدعیان اصلاحات و مخصوصا حزب مشارکت چه میفرمائید؟!
آیا «مایکل ایگناتیف» رهبر لیبرالهای پارلمان کانادا و عضو وابسته به CIA برای آموزش و ارائه راهبردهای انتخاباتی میهمان فتنهگران نبود؟ آیا حضور «یورگن هابرماس» و ملاقاتهای وی با عوامل فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 را انکار میکنید؟! درباره حضور «آدام میچنیک» رهبر کودتای مخملی لهستان، «آگنش هلر» صهیونیست و رهبر کودتای مخملی مجارستان، «الکساندر اسمولار» رهبر جنبش همبستگی لهستان و مامور رسمی CIA چه نظری دارید؟ آیا دعوت از آنها و برپایی نشستهای آموزشی با آنان قبل از انتخابات 88 را میتوانید انکار کنید؟! مگر «جان هیک» تئوریسین انگلیسی برای پیشبرد پروژه کودتای مخملی به ایران نیامده و با سران و عوامل فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 جلسات پیدرپی نداشته است؟!
«فرح کریمی» عضو شاخه نظامی گروهک منافقین که بعدها به تابعیت هلند و عضویت حزب صهیونیستی سبزها درآمد، برای مشاوره درباره کودتای مخملی به ایران نیامده و با اصحاب فتنه ملاقاتهای مفصل نداشته است؟! درباره حضور هاله اسفندیاری مدیر مرکز خاورمیانهای بنیاد وودرو ویلسون و همسر شائول بخاش- عضو کمیته بیکر کاخ سفید- و تابع رژیم صهیونیستی، کیان تاجبخش نماینده رسمی بنیاد سوروس، رامین جهانبگلو از عوامل CIA و کارشناس کودتاهای مخملی و جلساتی که با اصحاب فتنه داشتهاند چه میفرمائید؟! و... راستی مگر نه اینکه، تعداد فراوانی از همکاران و همراهان فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 هم اکنون به آمریکا، انگلیس و برخی کشورهای اروپایی پناهنده شده و امروزه آشکارا از اهداف براندازانه فتنه 88 سخن نمیگویند؟!
آیا آقای حسین بشیریه که مدعیان اصلاحات از او با عنوان تئوریسین برجسته یاد میکنند عضو رسمی بنیاد NED سرویس اطلاعاتی CIA نبوده و هم اکنون رسما به آمریکا پناهنده نشده است؟ درباره عطاءالله مهاجرانی- وزیر ارشاد اصلاحات- علیاصغر رمضانپور معاون فرهنگی آقای مسجدجامعی، مزروعی، کدیور و... که امروزه تمامی آنها در خدمت سرویسهای اطلاعاتی اروپا، آمریکا و اسرائیل هستند چه نظری دارید؟! و...
آنچه به آن اشاره رفت، فقط مشتی از خروارها و اندکی از بسیارهاست که کمترین تردیدی درباره وطنفروشی اصحاب و عوامل فتنه باقی نمیگذارد.
اکنون سؤال این است که آیا فتنهگرانی با هویتهای یاد شده و ماهیتهای از پرده برون افتاده میتوانند در صحنه سیاسی و اجتماعی ایران اسلامی صاحب نقش و مسئولیت باشند؟!
آیا هنوز هم شبکه عنکبوتی و مشترک اصحاب فتنه و مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس میتوانند به کیهان اعتراض کنند که چرا جماعت یاد شده را وطنفروش و ستون پنجم دشمنان بیرونی معرفی میکند؟!... و در این باره گفتنیهای فراوان و مستند دیگری نیز هست.
بخشی از تحلیل "«شب قدری» که قدر دانسته نشد" پیرامون چرایی تحولات مصر نوشته علیرضا رضاخواه، کارشناس مسائل منطقه:
...
عدم شناخت صحیح نسبت به مقطع حساس بروز انقلابهای منطقه -یعنی آنچه که حضرت آیتالله خامنهای آن را «شب قدر» تاریخ کشورها نامیدند- نقشی جدی در این تحولات داشت. انگار که آنها قدرِ شب قدر مصر را ندانستند.
پایگاه خبری میدلایستآنلاین درباره تحولات اخیر مصر نوشت:
«خودباختگی إخوان در برابر سیاست و اوامر آمریکا و نرمش شدید در رفتار با اسرائیل، نهتنها آمریکا را قانع نکرد، بلکه نتوانست رضایت مردم مصر را نیز جلب کند. این رفتار سبب شد آنها نزد آمریکا به عنوان منافقانی شناخته شوند که رفتار ظاهریِ مغایر با تفکرات درونی دارند. نزد مردم طرفدار خود نیز به عنوان دروغگویانی شناخته شدند که رویکردی خلاف غربستیزی دارند که در سخنانشان موج میزند.» در ادامهی این گزارش آمده است: «آنها همچنین همواره برای آزادی قدس و پشتیبانی از مقاومت شعار سرمیدادند، اما به محض آنکه به قدرت رسیدند، سفیر مصر را از سوریه فراخواندند و برای مصر در اسرائیل سفیر تعیین کردند و به نام ملت مصر، نامههای محبتآمیز به اسرائیل نوشتند.»
...
برای مطالعه کامل کلیک کنید: Khamenei.ir